سنگ صبور...!

پلکی به هم زد آدم و ناگاه دید هست
وقتی که در حیاط حرم می وزید هست

بعدا یقین به نور شما کرد دید نیست
با شک نگاه کرد خودش را و دید هست

پس بی خیال زردی پائیز شد وَ گفت :
تا انبساط سبز شما هست عید هست

هر لحظه کهنه می رود و تازه می رسد
اینجا چقدر آمد و رفت جدید هست

از سینه چاکهای شما کم نمیشود
در دشت لاله خیز همیشه شهید هست

با سنگهای فرش حرم حرف می زنم
اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست !

دل را به دست پنجره فولاد میدهم
اینجا برای هر دل بسته کلید هست

من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست

طبقه بندی موضوعی

سنگ صبور...!

با سنگهای فرش حرم حرف می زنم / اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست ! حرف هایی از جنس هیئت...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عین صاد» ثبت شده است


در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته‌ای زنبورى به درون آمد و سپس پروازهاى اکتشافى را شروع کرد و بعد هم براى بازگشت آماده شد، اما به هر طرف که مى‏ رفت با شکست روبه‏ رو مى‏ گردید. به شیشه مى‏ خورد و به زمین مى‏ افتاد تا این که ضربه‏ ى کفشى راحتش کرد.

 این درس من بود که هنگام گرفتارى خود را به هر طرف نکوبم، بلکه به راه بازگشت فکر کنم و آن را بیابم و خود را خلاص کنم.
استاد صفایی حائری
۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۲:۴۷ ۰ نظر