در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکستهای زنبورى به درون آمد و سپس پروازهاى اکتشافى را شروع کرد و بعد هم براى بازگشت آماده شد، اما به هر طرف که مى رفت با شکست روبه رو مى گردید. به شیشه مى خورد و به زمین مى افتاد تا این که ضربه ى کفشى راحتش کرد.
این درس من بود که هنگام گرفتارى خود را به هر طرف نکوبم، بلکه به راه بازگشت فکر کنم و آن را بیابم و خود را خلاص کنم.
استاد صفایی حائری
۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۲:۴۷
۰ نظر