سنگ صبور...!

با سنگهای فرش حرم حرف می زنم / اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست ! حرف هایی از جنس هیئت...
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۷ ب.ظ

راه بازگشت...

در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته‌ای زنبورى به درون آمد و سپس پروازهاى اکتشافى را شروع کرد و بعد هم براى بازگشت آماده شد، اما به هر طرف که مى‏ رفت با شکست روبه‏ رو مى‏ گردید. به شیشه مى‏ خورد و به زمین مى‏ افتاد تا این که ضربه‏ ى کفشى راحتش کرد.

 این درس من بود که هنگام گرفتارى خود را به هر طرف نکوبم، بلکه به راه بازگشت فکر کنم و آن را بیابم و خود را خلاص کنم.
استاد صفایی حائری


نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
سنگ صبور...!

پلکی به هم زد آدم و ناگاه دید هست
وقتی که در حیاط حرم می وزید هست

بعدا یقین به نور شما کرد دید نیست
با شک نگاه کرد خودش را و دید هست

پس بی خیال زردی پائیز شد وَ گفت :
تا انبساط سبز شما هست عید هست

هر لحظه کهنه می رود و تازه می رسد
اینجا چقدر آمد و رفت جدید هست

از سینه چاکهای شما کم نمیشود
در دشت لاله خیز همیشه شهید هست

با سنگهای فرش حرم حرف می زنم
اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست !

دل را به دست پنجره فولاد میدهم
اینجا برای هر دل بسته کلید هست

من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست

طبقه بندی موضوعی

سنگ صبور...!

با سنگهای فرش حرم حرف می زنم / اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست ! حرف هایی از جنس هیئت...

راه بازگشت...

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۷ ب.ظ
در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته‌ای زنبورى به درون آمد و سپس پروازهاى اکتشافى را شروع کرد و بعد هم براى بازگشت آماده شد، اما به هر طرف که مى‏ رفت با شکست روبه‏ رو مى‏ گردید. به شیشه مى‏ خورد و به زمین مى‏ افتاد تا این که ضربه‏ ى کفشى راحتش کرد.

 این درس من بود که هنگام گرفتارى خود را به هر طرف نکوبم، بلکه به راه بازگشت فکر کنم و آن را بیابم و خود را خلاص کنم.
استاد صفایی حائری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">